یه چیزی که سالها من رو توی مسیر “کارآفرینی” عقب انداخت، یادگیری از منابعی بود که ذره ای به دردم نخوردن. محتوای زرد انگیزشی و کتاب های مدیریت کسب و کار ۴۰ سال پیش که وقتی کتاب رو تموم میکردم با خودم میگفتم : خب که چی؟ الان راهکارت کجاست؟
دقیقا انگار که هیچ اتفاقی توی ذهنم رقم نخورده و فقط وقتم تلف شده – دقیقا همون حسی که بعد از خوندن کتاب های دوران دبیرستان میگرفتم.
ولی به مرور زمان که کتابخونه ی خونم بزرگتر شد، شاهد وجود کتاب هایی بودم که الان برام حکم طلا دارن. کتاب هایی که از وقتی شروعشون میکردم من رو درگیر قلم نوسینده خودش میکرد و باعث میشد تا آخر کتاب میخکوب بمونم. کتاب هایی که وسطاش یه صدایی توی سرم می گفت :
” آها ، پس این بود داستانش! این بود راه حلش! این بود دلیل مشکلم! چه قدر نویسنده من رو درک میکنه چون احتمالا اون هم درگیر چاش های من بوده و تونسته حلشون کنه! “
برای همین قصد کردم تمام منابعی که خودم خوندم و این حس رو به من منتقل کردن رو اینجا جمع آوری کنم تا شما هم بعد از خوندنشون، بگید: ” مرسی سبحان! دمت گرم که آشغال معرفی نکردی و وقتم رو تلف نکردی! ” – (این کتاب ها از فیلتر یه کارآفرین رد شده – دیگه بدون چه فیلتر سختیه! )
چند نکته مهم قبل از استفاده از کتاب ها :
تا حالا شده از خودت بپرسی چرا با اینکه تصمیم می‌گیری تغییر کنی، باز هم به همون الگوهای تکراری برمی‌گردی؟ چرا با اینکه می‌دونی چی برات خوبه، باز هم انجامش نمی‌دی؟ چرا بعضی‌ها راحت وزن کم می‌کنن، موفق میشن یا ترک عادت می‌کنن، ولی تو درجا می‌زنی؟ این همون دردی‌ـه که «قدرت عادت» هدف گرفته:قدرت پنهان عاداتی که زندگی‌مون رو
نداشتن قدرت در روابط، شغل، جامعه، و حتی نزدیک‌ترین ارتباطات. اگه تا حالا شده که حرف حق بزنی ولی نادیده گرفته بشی، زحمت بکشی ولی قدر ندونن، ایده بدی ولی دیگران ببرنش به اسم خودشون، یا حتی حس کنی بازی قدرت رو بلد نیستی و همیشه یکی ازت جلوتره — این کتاب دقیقاً برای این درد نوشته شده. «۴۸ قانون
آیا تا حالا احساس کردی که سرت همیشه شلوغه، ولی آخر روز هیچ کار مهمی پیش نرفته؟ دائم در حال کار کردن، جواب پیام دادن، انجام دادن تسک ها، ولی انگار درجا می‌زنی؟ این دقیقاً همون دردی‌یه که کتاب «فقط یک چیز» برای درمانش نوشته شده. این کتاب نمیاد بهت بگه باید بیشتر کار کنی. اتفاقاً برعکس — گری کلر